نا شناس

بسیار جالب

نا شناس

بسیار جالب

وظیفه

شاکر باش، برای همیشه و همیشه سپاسگزار باش، ولی این را یک وظیفه ندان ، که چون سپاسگزار هستی باید دنباله روی کنی ،_ زیرا دیر یا زود بسیار خشمگین خواهی شد.
اگر از من هم سپاسگزار هستی ، چون که باید باشی، آنوقت بازهم دیر یا زود بسیار خشمگین می شوی.

وظیفه واژه ی خوبی نیست. عشق به مذهب مربوط است، وظیفه، مربوط به جامعه است.
عشق، امری روحانی است، وظیفه، امری اخلاقی است.

عشق به ماورا تعلق دارد، وظیفه، متعلق به قانون است.

به این دلیل به مادرت خدمت می کنی که می گوی، "این وظیفه ی من است."
بهتر است به او خدمت نکنی، رهایش کن ، ولی آن را وظیفه نخوان، این واژه ای زشت است. اگر این از روی عشق باشد، این لغت "وظیفه" از کجا آمده است؟
وظیفه چیزی است که بر تو تحمیل می شود، باید با اکراه انجامش بدهی، یک جبر اجتماعی است، یک تعهد است. چون او مادر تو است باید انجامش دهی ، نه از روی عشق.

اگر دوستش داری، خدمتش را بکن، ولی آنوقت این خدمت عطری دارد و تو گرانبار نیستی، در عمق وجودت در این فکر نیستی که کی خواهد مرد، در عمق وجودت نقشه نمی کشی که وقتی او مرد از این بارگران خلاص خواهی شد. جاری هستی، وقتی خدمتش را می کنی، جاری هستی، از آن لذت می بری، "چه خوب است که هنوز زنده است."
وقتی که همسرت فقط همسرت است، نه معشوقت، آنوقت یک وظیفه است.

ولی وقتی عاشق همسرت باشی، آنوقت تفاوت دارد.

دوست ملانصرالدین با او حرف می زد. گفت، "زن من یک فرشته است."

ملا گفت، " ولی زن من هنوز زنده است!"

ما عاشق همدیگر نیستیم، ما زبان عشق را ازیاد برده ایم.

سپاسگزار باش، عاشق باش، در شکری عمیق، ولی راه خودت را برو.

سعی کن هشیاری بیشتر، ادراک و هوشمندی بیشتر بیافرینی.

برای بیان سپاسی که داری، از هوشمندی بدرخش ، راه دیگری نیست.

نظرات 1 + ارسال نظر
مـــی باد جمعه 24 دی 1389 ساعت 16:05 http://manvaregi.blogfa.com

سلام.
مرسی عزیزم
متاسفانه قبل از این با وبلاگت آشنا نبود و متن مورد نظر رو هم نخونده بودم

از آشنایی با متن خوشوقت شدم

زنده باد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد