نا شناس

بسیار جالب

نا شناس

بسیار جالب

یک ضد عاشقانهء عاشقانه

 

 

به خودت نگیر ! هی فلانی !! به خودت نگیر !
کی گفته این نامه ها مال تواند ؟! کی گفته تو ، بانوی بی رقیب این همه غزل عاشقانه ای ؟! کی گفته وقتی می گویم « تو» منظورم تویی ؟!…
 
« تو»  روزی از روزهای سرد پاییزی ،که با یک گریم مسخره رنگ بهار را به صورتش زده بود ، لابه لای غصه های کمرشکن این شهر بی پنجره ، گم شد ! مُرد!!
آنقدر مُرد که من گریه ام گرفت ! آنقدر مُرد که دلم سیاه پوشید ! آنقدر مُرد که دیگر گمان زنده شدنش نمی رود !!
می دانی ؟!
خیلی فرق است بین تو و « تو»! یادم می آید ، خیلی پیش ، گفتم :
تو دیگر « تو» نیستی ، « شما  » شدی ! بانو !!
به جان هر چه سرودم رهاشدی ! بانو !!…
و همه عالم و آدم می دانند که « شما » با « تو» خیلی تفاوت دارد . به اندازه تفاوت یک پرتره خیلی قشنگ از یک چهره نورانی با خود آن موجودیت آسمانی !
شاید خیلی ها « تو» را با « شما » اشتباه بگیرند اما « بار دیگر » را که یادت می آید :
آنها «شما» را به « تو» و « تو» را به هیچ بدل می کنند . آنها می خواهند تلقین کنندگان صمیمیت باشند !…

« تو » مُرد !
برای منطق عاقلانه ، مرگ یعنی توقف قلب ! یعنی توقف مغز !
و برای منطق عاشقانه قلب و مغز، معنایی جز این ندارند : یک مشت سلول که با هزار جور کلک بیوفیزیکال و بیوکمیکال و هزار جور بیومزخرف دیگر ! زندگی می کنند و به محرکها ، پاسخهای از پیش تعیین شده می دهند !
منطق عاشقانه مغز ندارد ! احساس دارد !
منطق عاشقانه قلب ندارد ! دل دارد !!
دل سلول ندارد ! اما راستش را بخواهی ، گاهی سلولی می شود که شاید تا ابد توی اش زندانی بشوی . سلولی که قفلش ،تنها، به بوسه ای گشوده خواهد شد !
دل کلک ندارد ! اما گاهی وقتها کلکی می شود که یک کشتی شکسته بی پناه را از میان هزاران طوفان دلشکستگی به ساحل امن می رساند !
دل پاسخهایش از پیش تعیین شده نیست ! اما پاسخهایی می دهد که تعیین کننده است ! تعیین کننده انجام بی انجامی ! تعیین کننده محل نقطه ، در جمله دیوانه وار غم ! تا شادی درست از سر خط نوشته شود ، با دستان امّی عشق !

من دلم برای « دل تو » تنگ شده ! «قلب شما» به کار من نمی آید !!
و «تو» مرده است ! شاید هم نه ! شاید مثل مسیح ، در پی تصلیبی بی رحمانه در جلجتای این شهر بی پنجره ، به آسمان رفته است تا دیگربار رستاخیز یابد !
رستاخیز « تو» آغاز همه غزلهای عاشقانه است و امید به آن رستاخیز، توشه بیتْ نوشته های من در این روزهای بی « تو» !!
از هر انگشت « تو» هزار معجزه های شفا بخش فواره می زند ! انگشت « شما » به کار من

 نمی آید !

خیلی تفاوت است بین « شما » و « تو»!
به خودت نگیر ، فلانی ! به خودت نگیر !

 

دلبستگی به خاک

 

وقتی شاهد عملی نیک از دیگران است ، بکوشند آن را سرمشق قرار دهند .

وقتی دیگران در سخن گفتن دچار اشتباه می شوند ،  به خود بیاموزند که همان خطاء را مرتکب نشوند .

وقتی که حتی تنها در اتاقی تاریک به سر می برد ، به گونه ای رفتار کند که گویی در حضور یک میهمان عالی قدر است .

احساس خود را بیان کند ولی نه بیش تر  از آنچه طبیعت راستین اوست .

فقر گنجینه اوست . چنین گنجینه ای را به قیمت زندگی راحت از دست ندهد .

ممکن است کسی احمق به نظر آید ، حال آنکه شاید واقعاً نادان نباشد و فقط دانائی خود را به دقت حفظ کند .

فضیلت ، میوه ای نظم شخصی است و مثل برف و باران از آسمان نازل نمی شود .

ادب پایه تمام فضائل است . بگذارید دیگران پیش از آنکه خودتان را معرفی کنید ، خودشان شما را بشناسند .

قلب آرام و نجیب ، هیچ گاه راه خود را به زور باز نمی کند . کلام آن همچون قطعه های جواهر کمیاب است . به ندرت به نمایش گذارده می شود ولی بسیار پر بها است .

برای رهرو صمیمی ، هر روز ، روزی آکنده از خوشبختی است .

وقت می گذرد ولی او عقب نمی ماند ، نه جلال او را عوض می کند و نه رفتار دور از احترام دیگران .

همیشه خود را اصلاح کنید ، نه دیگران را . از خوبی و بدی بحث نکنید . چون ارزش حقیقت و حقانیت ممکن است قرن دیگر شناخته شود ، لازم نیست برای درک و تحسین آن فوراً قالبی بسازید. بعضی چیزها ، اگر چه صحیح ، مدت ها اشتباه تلقی می شد

 

دلبستگی به خاک


وقتی شاهد عملی نیک از دیگران است ، بکوشند آن را سرمشق قرار دهند .


وقتی دیگران در سخن گفتن دچار اشتباه می شوند ، به خود بیاموزند که همان خطاء را مرتکب نشوند .


وقتی که حتی تنها در اتاقی تاریک به سر می برد ، به گونه ای رفتار کند که گویی در حضور یک میهمان عالی قدر است .


احساس خود را بیان کند ولی نه بیش تر از آنچه طبیعت راستین اوست .


فقر گنجینه اوست . چنین گنجینه ای را به قیمت زندگی راحت از دست ندهد .


ممکن است کسی احمق به نظر آید ، حال آنکه شاید واقعاً نادان نباشد و فقط دانائی خود را به دقت حفظ کند .


فضیلت ، میوه ای نظم شخصی است و مثل برف و باران از آسمان نازل نمی شود .


ادب پایه تمام فضائل است . بگذارید دیگران پیش از آنکه خودتان را معرفی کنید ، خودشان شما را بشناسند .


قلب آرام و نجیب ، هیچ گاه راه خود را به زور باز نمی کند . کلام آن همچون قطعه های جواهر کمیاب است . به ندرت به نمایش گذارده می شود ولی بسیار پر بها است .


برای رهرو صمیمی ، هر روز ، روزی آکنده از خوشبختی است .


وقت می گذرد ولی او عقب نمی ماند ، نه جلال او را عوض می کند و نه رفتار دور از احترام دیگران .


همیشه خود را اصلاح کنید ، نه دیگران را . از خوبی و بدی بحث نکنید . چون ارزش حقیقت و حقانیت ممکن است قرن دیگر شناخته شود ، لازم نیست برای درک و تحسین آن فوراً قالبی بسازید. بعضی چیزها ، اگر چه صحیح ، مدت ها اشتباه تلقی می شد