نا شناس

بسیار جالب

نا شناس

بسیار جالب

مثل تاریکی پشت شیشه


صورتم را چسباندم به شیشه. پشت شیشه هیچ چیز نبود. پوچ پوچ. صورتم روی شیشه کم کم خنک شد. بعد یواش یواش از پشت شیشه تاریکی را احساس کردم که انگار از ته پوچی آمد و رفت توی چشمهایم و همه وجودم را پر کرد. من تاریکیها را کلمه کردم و کلمه ها را از آخر وجودم پرت کردم بیرون. دم دستم فقط تو بودی، کلمه ها خوردند به صورت منتظر تو، روی صورتت ماسیدند و زشتت کردند. آنقدر که وقتی صورتم را از روی خنکی شیشه برداشتم و نگاهت کردم، دیگر نشناختمت
...

عوض شده بودی. دلم می خواست زشتی ها را از روی صورتت پاک کنم، شاید دوباره مثل سابق شوی. نکردم. به جایش صورتم را دوباره چسباندم به شیشه. به خنکی شیشه عادت کرده بودم. تو ساکت ایستاده بودی، این بار کمی دورتر اما هنوز منتظر. من دوباره شروع کردم به کلمه ساختن با تاریکیها و تو باز هم زشت تر شدی...

مثل قدیسها من را بخشیدی و رفتی. همه زیبایی ات را به من باخته بودی، حق داشتی مجازاتم کنی، اما تو فقط من را بخشیدی و رفتی. حالا دیگر خیلی وقت است که کلمه های تاریک نه به تو ، که به دیوار می خورند و توی صورت خودم بر می گردند و زشت ترم می کنند.
مثل تاریکی پشت شیشه که انگار از ته پوچی می آید ...

 

نظرات 16 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 14 مرداد 1383 ساعت 14:02

مريم چهارشنبه 14 مرداد 1383 ساعت 17:04 http://santamary.persianblog.com

سلام...بهت لينک دادم...

سلام چقدر زيبا نوشتی چقدر عميق و با احساس اميدوارم هميشه در زندگی موفق باشی

حديثه چهارشنبه 14 مرداد 1383 ساعت 20:38 http://www.hadiseh.blogsky.com

خوبه ...

ندایی چهارشنبه 14 مرداد 1383 ساعت 20:54 http://nedaii.blogspt.com

تو کسی را که به اندازه یک گلدان هم سبز نبود به نگهداری باغی خواندی ......
چه می کنی با خودت ؟!!

نرگس (هوای تازه!) پنج‌شنبه 15 مرداد 1383 ساعت 00:26 http://roya1981.persianblog.com

آن روزها رفتند/ ِآن روزهای برفی خاموش/ کز پشت شیشه در اتاق گرم /هر دم به بیرون خیره می گشتم .... آن روزها رفتند ٬به فردا نگاه کن ٬ از من یاد بگیر!!;) !شـــاد زی !

نرگس پنج‌شنبه 15 مرداد 1383 ساعت 00:34 http://narsis259.persianblog.com

سلام.مطلب قشنگی بود.خیلی قشنگ بیانش کرده بودی.به منم سر بزن.

سیمین پنج‌شنبه 15 مرداد 1383 ساعت 04:15

سلام...انگار یادگرفتی چطور بنویسی ...آُفرین
خیلی قشنگو پر معنی نوشتی...

شادی پنج‌شنبه 15 مرداد 1383 ساعت 08:03 http://romantic.isatisweb.com/

سلام:
واقعاْ زیبا بود ...

مهدیه پنج‌شنبه 15 مرداد 1383 ساعت 14:25

چقدر قشنگ زیبا بود افرین

بهاره پنج‌شنبه 15 مرداد 1383 ساعت 21:18 http://aram1.persianblog.com

سلام.او رفت و من ماندم و هزاران زمزمه که هنوز در گوشم آوار زندگی را تداعی می کنند. و من رفتم چون دیگر توان بخشیدن نداشتم. . .

رویا شنبه 17 مرداد 1383 ساعت 12:09 http://www.korand.persianblog.com

سلام... تاریکی پشت شیشه... زیبا نوشتی...پاینده باشی...

بانوی شرقی دوشنبه 19 مرداد 1383 ساعت 18:23 http://behdashtiya.persianblog.com

مثل اینکه همه وبلاگ های شما رو باید آفلاین خوند ... قطع می کنم می خونم .

بهــــــاره سه‌شنبه 20 مرداد 1383 ساعت 00:48 http://maloosake-naz.persianblog.comsalam

salam...kheily baram jalebe!in 3ta weblog bara shomast...age dorost hads zaheh basham!afrin be shoma chon man too yekish mondam...kheily vaght barashon mizary...khoshalam,movafagh bashiiiiiiiiii

[ بدون نام ] سه‌شنبه 20 مرداد 1383 ساعت 01:35

سلام البته چه سلامی
باید منتظر بد تر از ایناش باشی باید بدونی رفته ولی هیچ وقت نبخشیده.

دیا دوشنبه 9 شهریور 1383 ساعت 04:22

اوچی.......
من نمیدونستم یکیشون هم اینجوریه
مواظب باش ترورت نکنن
هه.....
چه کارش کردی که این همه دلش از دستت خونه؟؟؟
نمیدونستم اینجوریشم داری
به هر حال مواظب باش داری چه کار میکنی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد