نا شناس

بسیار جالب

نا شناس

بسیار جالب

سلام به تو ! تو که بانوی همیشه ای !



سلام به تو ! تو که بانوی همیشه ای !

می دانی ؟! دارم فکر می کنم که من ، سخت ، عاشق می شوم اما سخت عاشق ، می شوم !!
گاهی وقتها خودت هم نمی دانی چه می شود ! انگار هوا ، عطر بالهای فرشتگان را می گیرد . چپ را نگاه می کنی گوشه بال کوپید (Cupid ) را می بینی ! راست را نگاه می کنی شهپر بال راستش را ! به بالا که می نگری چهره کودکانه شادابش را با آن گونه های گل انداخته !- آه ای تمامی شوق بوسه ! – به پایین که نگاه می کنی انگشتهای پایش را که میل نوازش را در تو بیدار می کنند ! به رو به رو که می نگری تیر آخته در کمان نهاده اش را ، درست رو به سینه ات !! ( اگر تیرم زنی …! )
و حکایت تیر این کودک بازیگوش هم طرفه حکایتی ست .
هیچوقت نمی دانی که این تیر آتشین ، از کدامین جهت و در کدامین ثانیه به سوی تو پرتاب شده است . عشق حقیقتی لازمان و لامکان است ، می دانی که ؟!
و من در این بی نهایتِ بدون ساعت و نقشه ، به قطب نمای دلم اعتماد می کنم …و به درخشش ستاره هایی که توی چشمان تو سوسو می زنند !
ساحل امن این همه طوفان ملال !
من هنوز حکایت تیرهای کوپید را نمی دانم . هیچکس نمی داند و به گمانم نخواهد دانست ! اما می دانم آدمها موجودات جالبی هستند ! موجودات عجیبی که فکر می کنند چرخ دنیا به میل آنها می چرخد ! فکر می کنند فکر کرده اند و عاشق شده اند ! فکر می کنند اراده آهنین شان به عشق معطوف شده است ! فکر می کنند ….
و کوپید با بالهای بلورینش ، با گونه های گلگونش ، با کمان کودکانه اش ، با قهقهه ای شادمانه به این همه دلقک بازی می خندد !
وبعضی آدمها آنقدر دلقکند که کوپید از خنده روده بر می شود و آنقدر قهقهه می زند که چشمانش از اشک پر می شوند و دستانش به رعشه می افتند و آن وقت وسط این همه تاری دید و لرزش دست ، تیرش به جای سینه می خورد توی سر و شکم و هزار جای مگوی آدم بدبخت !
و بعد ، دنیا پر می شود از آدمهای عاشق عقلانیت خشک و منطق پوک ! آدمهای عاشق چلوکباب کوبیده با دوسیخ اضافه !! آدمهای …!
و آنقدر حماقت فراوان می شود که کوپید ، شرمنده از این همه سهل انگاری و اشتباه ، لب ور می چیند و زار می زند ….


من نه قهقهه کوپید را می خواهم نه زار زدنش را ! دوست دارم صاف توی چشمانم نگاه کند و لبخند بزند . دوست دارم چشمانش طعم چشمان تو را داشته باشد و لبخندش عطر لبخند تو !

ابرو کمان قصه !
بی زحمت یادت باشد ، هر وقت خواستی بروی ، هر وقت نتوانستم کوپید را وادارم که تیری از جانب من به سوی تو بیاندازد ، حتی وقتی که گاه وداع ناگزیر من فرا رسید ، آنگاه که باید در آغوش خاک – مادر ازلی و معشوق ابدی – رفت ، رو به روی من بایست تا توی چشمان تو نماز بخوانم ! آن وقت در حالت سجود ، تیر را از دلم بیرون بکش ! … شاید اینگونه درد کمتری حس کنم .… شاید !

تا بعد ….

نظرات 12 + ارسال نظر
فرزاد شنبه 28 شهریور 1383 ساعت 23:49

جالب بود ... تا حالا راجع به عشق اینجوری فکر نکرده بودم ... خدا کنه که کوپید یه نظری هم به من بکنه ........

ناشناس یکشنبه 29 شهریور 1383 ساعت 00:00 http://hamed57.blogsky.com

Cupid =( افسانه یونان ) کوپید ، خدای عشق که بصورت کودک برهنه مجسم شده .

صنم یکشنبه 29 شهریور 1383 ساعت 02:19

مریم یکشنبه 29 شهریور 1383 ساعت 08:51 http://www.comfort.persianblog.com

سلام...همراهت هستم گرچه شاید گاهی کامنت نگذارم ...

یه کله پوک یکشنبه 29 شهریور 1383 ساعت 09:40 http://kolbekharabe.persianblog.com

تو هم که هنوز مثل من ناشناس موندی !‌ البته من بعد از مرگم معروف می شم و صد افسوس برای بازماندگان ! خوب هستین ؟ خانواده خوب هستن ؟ فقط می خواستم بگم منم خوبم . تا فعلن . با سلام ...

شادی یکشنبه 29 شهریور 1383 ساعت 11:43 http://www.end-traveler.persianblog.com

مثل همیشه عاشقانه های تو زیباست ...

نرگس یکشنبه 29 شهریور 1383 ساعت 13:31 http://roya1981.persianblog.com

سلام ! او ه ه ه ه ه ه! چه عاشقانه ! حالا وقت ندارم !بعد می نظرم ! راستی هزینه تبلیغ زیاده می دونستی ؟شـــــــــــاد زی.

نازبانو یکشنبه 29 شهریور 1383 ساعت 18:29 http://marge_gho0o0o0o@yahoo.com

سلام...یه چیز جدید یاد گرفتم...مثل همیشه زیبا نوشتی...((برای آنها که می خواهند زندگی کنند..نه درباره ی آن فکر کنند....عشق بورزند..نه در باره ی آن بیاندیشند.....باشند نه در باره ی آن فلسفه ببافند....راه دیگری وجود ندارد...عصاره لحظه ی حاضر را بنوش....قطره قطره ی آن را به کام بکش....چون این لحظه می گذرد و بازگشتی ندارد.)) موفق باشی......

سیمین دوشنبه 30 شهریور 1383 ساعت 01:29

سلام...جالبه..فقط زیاد بهش فکر نکن!

[ بدون نام ] دوشنبه 30 شهریور 1383 ساعت 08:22 http://nomatter.persainblog.com

اولین باره که بهت سر می زنم.دلم نمی خواد برا ی نوشته ات یه کامنت همین جوری بذارم.!که فکر کنی تعریف الکیه! دوباره با یه کامنت خوب بر می گردم.

شیدا سه‌شنبه 31 شهریور 1383 ساعت 22:34 http://baranii.persianblog.com

سلام ... جمعه یه قرار بلاگیه !!! اطلاعاتش رو اینجا ببین http://3mehr.persianblog.com

یلدا چهارشنبه 1 مهر 1383 ساعت 09:14 http://www.yalda2sefr.tk

من هنوز دیپلم نگرفتم!!!!! اپ دیت شد عزیز

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد