نا شناس

بسیار جالب

نا شناس

بسیار جالب

فاصله خوب است، فاصله بد است

فاصله یعنی بینابین دو چیز یا دو موضوع قرار گرفتن، فاصله گاهی استعاره و گاهی نماد یک اشاره است، تو زمانی دو جمله را می‌توانی از هم جدا کنی که بین آنها یک خط کوتاه فاصله بگذاری و این باعث می‌شود که مفهوم جمله در ذهن تو درهم نریزد و خط فاصله بین دو دیدار و دو ارتباط می‌تواند مفهوم زندگی را در هم نریزد، خط فاصله حتی روی گوشی‌های موبایل هم موقعیت تصویری دارد، فاصله در موسیقی هم ارج و قرب دارد، فاصله گاهی معنی استراحت بین دو زمان، فاصله گاهی یعنی آتش بس بین دو گروه و یا شکلی از خط کشی در خیابان‌ها برای از بین بردن ترافیک است-.
در هر فاصله‌ایی هزار اتفاق می‌افتد زمانی که بین دو سخنرانی فاصله می‌گذاری می‌توانی در دل فاصله نفس بکشی و موسیقی آرامبخش پخش کنی و به آرامش درون برسی.
فاصله واژه‌ای است که در تاریخ زندگی انسان‌ها جایگاه نخستین دارد، فاصله دو چشم، فاصله دیدن دو تصویر، فاصله شنیدن دو آهنگ، فاصله آمدن و رفتن دو دیکتاتور در تاریخ، و هر فاصله که تضادی مثل شب و روز را نشان بدهد.
فاصله به یاری تکنولوژی بسیار کم شده است، فاصله یک بعد فیزیکی دارد یک بعد روانشناختی طوری که تو می‌توانی یک ساعت را هزار ساعت درک کنی و یا یک ساعت را با سرعت نور بسنجی، فاصله، فاصله و انفصال می‌آورد. فاصله وصل دو قلب می‌تواند سال‌ها طول بکشد، فاصله یک راز انسانی است که گاهی در امتداد تاریخ جا خوش می کند.
فاصله گاهی مبنایی برای فراموشی ایست فاصله بین کودکی و نوجوانی فاصله نوجوانی و جوانی، مرزها انقدر نزدیک به همندکه شاید نتوانی فاصله را درک کنی، کسی می‌گفت فاصله کودکی تا جوانی ام آنقدر کوتاه بود که من هیچگاه به دنبال غریزه کودکی ام نرفتم.
فاصله بین آمدن دو باران، فاصله یعنی پلک زدن آنقدر سریع که درکی از میلیون بار پلک زدن را در این طبیعت نداری.
فاصله بین دو رودخانه، فاصله بین تجربه، دو عشق، دو تردید، خیلی‌ها در فاصله عشق را تجربه می‌کنند و خیلی‌ها در فاصله سکته ناقص می‌کنند، فاصله یعنی فراق و درد، خودکشی تدریجی، فاصله یعنی از دست دادن فرصت‌ها، زمانی که بین موفقیت‌ها فاصله می‌افتد تو به توانمندی های خودت تردید می‌کنی بین توانستن و نتوانستن .
فاصله هم خوب است هم بد و تو گاهی در درک خوبی و بدی این کلمه در زندگی ات وا می‌مانی، فاصله در هر چیزی لازم است و تو بایستی روانشناسی فاصله را خوب درک کنی فاصله بین آمد و شد بهار و تابستان، پائیز و زمستان و این چهار فاصله پر از اتفاقاتی است که هر جنبنده‌ایی را می‌جنباند.
فاصله فقط یک خط تیره نیست، گاهی یک خط روشن است که امتداد دارد در طول در عرض در ارتفاع، پلیس هر روز از تو می‌خواهد با خطوط فاصله بگیری تا قانون رعایت شود، مادرم در دوران‌ کودکی از من می‌خواست با خیلی‌ها فاصله بگیرم تا دچار بیماری واگیردار نشوم. من باید یاد بگیرم از گذشته‌های بیهوده‌ام، فاصله جدی بگیرم، اگر از عشق فاصله بگیرم دیگر نمی‌توانم قلبم را تجربه کنم .
این فاصله‌هایی که تو به آنها دلبسته‌ایی، آخر ترا به انزوا خواهد کشانید. شیوه تحلیل و کنار آمدن با فاصله را بیاموز! بعضی‌ها با فاصله سریع آرام می‌گیرند و بعضی‌ها در فاصله تحلیل می‌شوند و آدم نمی‌شوند. فاصله ها می تواند یک جدایی دردناک باشد، می تواند یک جدایی رهایی بخش باشد.
امروزه فاصله بین آدم‌ها کم شده است، تکنولوژی کار خود را کرده است تو در ثانیه ای می‌توانی از انفعال به اتصال برسی. اما دریغ که این همه تکنولوژی نتوانسته فاصله روانی بین آدم‌ها را کم کند و خداوند عشق را مامور کرد که این فاصله‌ها را محو کند. و فقط عشق می‌تواند فاصله‌ها را کمرنگ کند. همانطور که لبخند می‌تواند هر فاصله مزاحم و ناشناسی را از بین ببرد.

تفکرات بدبینانه عامل فاصله‌های تیره‌اند که برادر از برادر فاصله می‌گیرند. چرا اصرار داری فاصله بین من و خودت را با سوء ظن آلوده کنی و خیال خود را آسوده کنی، بین صبح تا شام که بین من و تو فاصله هست تو از نفش یک زن هوشمند به یک مفتش وبازرس تبدیل می‌شوی و حرمت معنوی فاصله زناشویی را از بین می‌بری و تو دیگر زن نیستی بلکه تماماً سوء ظنی!
تو بهتر است پارادوکس فاصله را درک کنی، فاصله‌های مثبت فاصله‌های منفی، بعضی از فاصله‌ها ایجاد عاطفه می‌کند که می‌توانی احساسات تخریبی ات را نقد کنی و می‌توانی در فاصله به مفاهیم خود شناسی و عرفانی درونی ات راه پیدا کنی.
زمانی که در زندگی زناشویی، فاصله رفتار را رعایت نمی‌کنی و متداخل جلو می‌روی به مرحله همسرزدگی می‌رسی این یعنی آلوده شدن فاصله و اینجاست که بایستی سریع برای مدتی زندگی را ترک کنی، جل و پلاست را جمع کنی، بزنی به کوه، به دشت و جنگل و بعد از چندین روز تو خود را آنالیز می‌کنی و تازه می‌فهمی ‌رعایت فاصله چقدر خوب است.
امروز می‌گویند دنیای شیشه ایی و یا دهکده جهانی یعنی حذف بسیاری از فاصله‌ها در مرزها در بین انسان‌ها یعنی تو به راحتی می‌توانی جدیدترین موسیقی آفریقایی ویارا بشنوی و خود را در عواطف بومیان آفریقایی چینی شریک کنی، اینترنت پر سرعت یعنی حذف فاصله بین انسان‌ها، اما سیاستمداران مرزاندیش به فاصله اعتقاد شدیدی دارند.
اینان از نزدیکی بین انسان‌ها می‌ترسند و معتقدند بایستی فاصله مردم و خودشان کم باشد تا بتوانند با آنها بازی روانی راه بیاندازند و باید فاصله زیاد باشد که نکند مردم جسارت کنند، به جنگ‌ها نگاه کن! جنگ نتیجه تفکر فاصله اندازی بین آدم‌هاست، در کودکی هر سیاستمدار، این نرم افزار ژنتیکی کاشته می‌شود که به ترویج فرهنگ فاصله کمک خواهد کرد.
با ایجاد فاصله می‌توان حکومت کرد، فاصله بین آدم‌ها یعنی ترویج فرهنگ خشونت فاصله یعنی حذف نوازش همدیگر

بین هنرمندان واقعی فاصله ایی نیست، فاصله‌ایی هست، فاصله‌ایی نیست چرا که هر کدام مروج عشق‌اند و برای صلح جهانی تلاش می‌کنند اگر فاصله ایی هم باشد به لحاظ این است که اثرهایشان از هم متمایز شود، هنرمندان هر نوع فاصله ایی را رد می‌کنند
فاصله خوب مثل دو دایره مماس بر هم در صف نانوایی، در صف بانک، در صف حرکت‌های اجتماعی است. فاصله بد است مثل دو دایره متداخل بر هم در عشق، دردوستی، در ارتباط دو پرنده از همدیگر، درروند حرکت مادر و فرزند هر نوع فاصله یعنی مرگ و نیستی
در فاصله بین دو دوست، کلام آغاز می‌شود اگر از حال من خواسته باشی سلامتی برقرار است و بعد کلمات است که رگبار می‌زنند از دلتنگی آه و ناله، اینجا آدم قدر نزدیکی را می‌فهمد و از فاصله نفرت پیدا می‌کند و اشک بروز می‌کند.
تو از طبیعت فاصله گرفته ایی و همین عامل شکنجه خودت توسط خودت می‌باشد. طبیعت هزاران درمانگر دارد که کافی ایست تو به چند مورد آن پناه بیاوری اما تو از استاد خویش فاصله گرفته ایی و اصل انحراف تو ازهمین جاست. فاصله تو از رود، باران، درخت، برف، خاک ، باعث بیماری تو شده است.
مزاج تو ماشینی شده است انسان عصر حجر چه لذتی از نزدیکی خودش با طبیعت می‌برده است. انسان عصر حجر تکنولوژی را نداشت اما طبیعت را داشت.
و تو زمانی که از طبیعت فاصله می‌گیری در حقیقت از خودت فاصله گرفته ایی و همین است که از زندگی ات لذت نمی‌بری. برای حذف فاصله شاگرد طبیعت باش!

باران عزیزم سلام !

من ساعت 5.5 صبح بدنیا امدم . میگن حکومت نظامی بوده . بارونی بوده ... الان دلم بارون می خواد

باران عزیزم سلام !
تازگی ها خیلی سنگدل شده ای . دیروز یک نفر را به خاطر نیامدن تو کور کردیم . روی چشمهایش شرط بسته بود که تو می آیی ، و تو نیامدی ،
و ما هم بی رحمانه شرط را اجرا کردیم : کور شد تا دیگر هیچ وقت نتواند آمدن تو را ببیند ... .
باران عزیزم !
تازگی ها آن قدر در انتظار آمدنت به « بالا » نگاه کرده ام ، که چشمهایم همرنگ چشمهای تو و چشمهای مادرت « آسمان » شده است : آبی . و تو خودت می دانی که من چقدر از چشمهای آبی می ترسم ، می ترسم که من هم مثل بقیه ی صاحبان چشمهای آبی ، مثل تو و شاید مثل مادرت ، سرخ بودن را فراموش کنم ... .
بارانکم !
تصمیم گرفته ام که من هم روی این چشمهای تازگی ها آبی شده شرط بندی کنم : « شرط می بندی که فردا باران می آید ؟ من روی چشمهایم شرط می بندم که می آید ! » اگر نیایی ، آن وقت باید از فردا لالایی های یک عاشق کور را تحمل کنی ؛ « این عاشق بدبخت بینایش چه بود که کورش چه باشد ... »
باران من !
تازگی ها دلتنگی هایم زیاد شده ، بعضی وقتها هم که گریه ام می گیرد ، ممکن است « لو » بروم . و تو خیلی وقت پیش در جواب یکی از همین لالایی های من نوشته بودی که من نباید هیچ چیز را « لو » بدهم . می شود روی صورتم بباری ؟ آن وقت دانه های تو با اشکهای من مخلوط می شوند و دیگر هیچ کس گریه های من را نمی بیند . گریه های من بین دانه های تو گم می شوند ... .
باران عزیزم !
بوسیدن تو یک حس تجربه نشده بود که من همیشه در نوشته هایم تصویرش می کردم . دیروز یک نفر به من گفت « باران آن قدر ظریف است که اگر یک نفر ببوسدش می شکند » ؛ تصمیم گرفته ام که دیگر هیچ وقت احساس تجربه نشده ام را تصویر نکنم ... .

چند تا دوسم داری ؟

 


 

 همیشه وقتی یکی ازم می پرسید چند تا دوسم داری یه عدد بزرگ میگفتم...

ولی وقتی تو ازم پرسیدی چند تا دوسم داری گفتم : یکی !!! میدونی چرا ؟

چون قوی ترین و بزرگترین عددیه که میشناسم ...

 دقت کردی که قشنگترین و عزیز ترین چیزای دنیا همیشه یکین ؟

ماه یکیه ...

خورشید یکیه ...

زمین یکیه ...

 خدا یکیه ...

مادر یکیه ...

پدر یکیه ...

تو هم یکی هستی ...

وسعت عشق من به تو هم یکیه ...

 پس اینو بدون از الان و تا همیشه : یکی دوست دارم

 

یه روز بهم گفت

یه روز بهم گفت: می خوام باهات دوست بشم.
اخه میدونی من اینجا خیلی تنهام....
بهش لبخند زدم و گفتم: اره میدونم.
فکر خوبیه . منم خیلی تنهام....
یه روز دیگه بهم گفت: می خوام تا ابد باهات بمونم.
اخه میدونی من اینجا خیلی تنهام....
بهش لبخند زدم و گفتم: اره میدونم.
فکر خوبیه. منم خیلی تنهام....
یه روز دیگه بهم گفت: می خوام برم یه جای دور.
جایی که هیچ مزاحمی نباشه. وقتی همه چیز حل شدتو هم بیا اونجا.
اخه میدونی من اینجا خیلی تنهام....
بهش لبخند زدم و گفتم: اره میدونم.
فکر خوبیه. منم خیلی تنهام....
یه روز تو نامه برام نوشت: من اینجا یه دوست پیدا کردم.
اخه میدونی من اینجا خیلی تنهام....
براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم: اره میدونم.
فکر خوبیه. منم خیلی تنهام....
یه روز دیگه تو نامه برام نوشت: من قراره با این دوستم تا ابد زندگی کنم.
اخه میدونی من اینجا خیلی تنهام....
براش یه لبخند کشیدم و زیرش نوشتم: اره میدونم .
فکر خوبیه . منم خیلی تنهام....
حالا دیگه اون تنها نیست و از این بابت خوشحالم
و چیزی که بیشتر از اون خوشحالم میکنه اینه که هنوزنمیدونه

که من هنوز تنهام

تنها بودن بهتر از تنها شدن است.

تنها بودن بهتر از تنها شدن است.

یادم نرود که : من تنها هستم ، اما تنها من نیستم . . .

پناه بگیرید . . . باز تنهائی در راه است.

بوسه ای که بر لب رواست بر گونه حرام است.!

لعنت به تو ای دل که همیشه جایی جا میمانی که تو را نمیخواهند...!

یکی در آرزوی دیدن توست یکی در حسرت بوسیدن تو، ولی من ساده وبی ادعایم تمام هستیم خندیدن توست.

اگر تو بخواهی دور می ایستم چون آخرین چراغ خیابان ! اما... روشن!

زمانیکه خاطره هایت از امیدهایت قوی تر شدند، پیر شدنت شروع می شود.

یادش بخیر کودکی! قهر میکردیم تا قیامت ...... و لحظه ای بعد قیامت می شد.

سرم را روی شانه ات بگذار تا همه بدانند " همه چیز " زیر سر من است.

فقط چند قدم ، مانده بود برسم به تو . . . اگر این خواب ادامه داشت . . .

دست از پا خطا کنی تعویض میشوی، همین حوالی کسی شبیه توست.

چه تجارت ناشیانه ای بود آن همه نازی که من از تو خریدم ..

شادیهایم هدیه به تو ، کم بودنش را بر من خرده نگیر ، این تمام سهم من از دنیاست.

همیشه در ریاضیات ضعیف بودم سالهاست دارم حساب میکنم چگونه من بعلاوه تو شد فقط من ؟

نفسم می گیرد، در هوایی که نفس های تو نیست.

اگر یادتان ماند و باران گرفت … دعایی به حال بیابان کنید.

در واقع رفیق هاتم ،همون نامردایی هستن که هنوز در حقت نامردی نکردن.

باور کن تا آخر خط می روم اگر سر راهم نقطه نگذاری.

وقتی ارزش ها عوض می شوند، عوضی ها با ارزش می شوند.

بعضی ها عددی نبودند ! اما…. ما آنها را به توان رساندیم …

دست تو تنها گناهی بودکه به گردنم نبود !

احمق بودن از اونجا شروع میشه که میگی این یکی با بقیه فرق داره !!!

سرم را روی شانه ات بگذارتا من گلهای پیراهنت را ، آب دهم …!

رفتی اما من پنجره را تا قیامت باز میگذارم مگر یک روز از خم کوچه نمایان شوی وبرایم دستی تکان دهی . . .

سنگ ها شاید،اما گنجشک ها هیچ وقت مفت نبوده اند!!! قلبشان همیشه میزده...

فقط پلی بودم برای عبورت ... فکر تخریب من نباش! به آخر که رسیدی دست تکان بده خودم فرو می ریزم !!!

پایانی برای قصه نیست چرا که نه گوسفندان عاقل میشوند و نه گرگها سیر . . .

عــــاشـــق تریـــــن مــــــــرد..... آدم بود که بهشت را به لبـــــخنــــــد حـــــوا فروخــت.!!

برای دوست داشتن وقت لازم است، اما برای نفرت گاهی فقط یک حادثه یا یک ثانیه کافی است.

بگذار لبهایت برای بوسیدن باشد چشمانت به اندازه ی کافی حرف برای گفتن دارند.

سوگند به آنچه ندارم و اگر داشتم به تو می دادم.که غیر از خود کسی را ندارم

مرهم زخم های کهنه ام ... کنج لبان توست !.. بوسه نمی خواهم … سخنی بگو…

روزی می رسد که برگ برنده ات "دل" می شود ولی تو دیگر حاکم نیستی!!!