قانون در جامعه من آش دهانسوزی نیست. کاشکی هرگز به وجود نمیآمد و ما به رسم غرایز خود رفتار میکردیم. من ریخت خود را در قانون نمیبینم. من قانون را فقط برای سخنرانیهایم میخواهم و اصرار دارم که آنرا در بحثهایم بکار ببرم. من در خیالاتم با آن لاس میزنم و احساس میکنم قانون به معنای واقعی آن، مرا زیر چرخهای خود له خواهد کرد. من یک آنارشیست هستم. من معتقدم که باید خود را در بال فیلها و خرطوم مگسها پنهان کنم و در آنجا به تکامل تاریخی برسم. هر کس میتواند از جمجمهی من استفاده کند و خود را به شکل آدمیزاد جا بزند و راه رفتنش را شبیه جوانیهای من بکند. من در این جامعه آزادم. خرچنگها، کفتارها و جوجهتیغیها پسرعمو و پسرخالههای مناند. من شاه دانهام و نقاط مشترکی با شاهدانههای اطراف خود دارم. من گاوها و الاغها را دوست دارم و گاهی فکر میکنم به مرغی میمانم که در هر مجلسی سر مرا با بیرحمی میبرند و در هر رستورانی مرا سرو میکنند و استخوانهایم را جلوی گربههای لوس میریزند. مسیر جغرافیایی رفتار من به تمدن نمیرسد و همچون گلههای کوهستانی مرا به هر جا میرانند و نمیدانم شجرهی خبیثهی من به کدامین میمون وصل میشود. وجود من فلسفه تاریخی و اخلاقی دارد. در این جامعه مرا میتوانید در هر لایهای ببینید. من مرز نمیشناسم، گاهی در مسلک شاعرانم و گاهی در پیراهن فیلسوفان و گاهی ... و گاهی .... در تحلیل رفتار شناسی, مرا جز فردگرایان ولگرد میشناسند و غرایز مرا جزو انسانهای بدوی میدانند. قیافهام عجیب شبیه میمونهای جنگل است. امروز من در حال محکوم کردن هستم. زمین را, زمان را و مردمان را. عکس مرا درون خود میتوانید ببینید که خود را چون افرادی لوس و ننر, آراستهام. من در پی حذفم. من هر کسی را که به خود متعصب باشد، حذف میکنم. من آنقدر حذف میکنم تا چشمها و لبهاشان از غصه دق کند. من صفات بارز اخلاق اجتماعیام را از حیوانات بیصفت کسب میکنم و همیشه خواب دیگران را با صدا و رنگ آشفته میسازم. در تمدن بشری سهم مرا کنار گذاشتهاند. در هر دورهای، نیاکانم را میبینید که با کفتارها، مهربانانه عکسها گرفتهاند و متعصبانه خود را به اثبات رساندهاند و در هر دورهای هشتاد درصد امنیت جامعه به عهده من است. مرا روایت کنید از لابلای پنجرههایی که به دیوار ختم میشوند. من امروز به بلوغ رسیدهام. و کانون نورهایی هستم که به جهنم ختم میشوند. آواز من عربدهکشیهای وحشیانه و نغمههای مخالفی است که هر روز مینوازم. من در هوا معلقم و خیالاتم روی دیوارها لرزان ست. کودکان را از من برحذر میدارند، غافل از اینکه من در رویا و خیالات پدران و مادرانشان جا خوش کردهام. گاهی در شعر شاعران میخروشم. و گاهی در نالهی اشکهای به سوگ نشسته. من درست مانند یک بمب صبح به صبح در خیابان منفجر میشوم و دهها نفر از آدمیان را به ستایش ترس وا میدارم. جهان، امروز بر خیالات مردهی من پایهگذاری شده است. خانهای دارم؛ خیالی که بر مرتفعترین قله وراجیآدمهای محال اندیش بنا شده است. من نه قید دارم نه فعل مثبت و به هیچ اضافهای هم تشبیه نمیشوم. من یک گوی شناور در ذهن هر فرد یا جامعه میتوانم باشم. گاهی من مرتاضم؛ به ریاضت مینشینم تا رهگذری را به تله بیاندازم و موهوماتم را به جای فکر به او بقبولانم و قفل و زنجیر برایش بسازم، گاهی مرا در آثاری کلامی و نوشتاری میبینید و گاهی در چشمانی خمار, گاهی در لبهایی کشیده شده و گاهی در خیالات رویایی. من یک هرج و مرج طلبم. معدومی هستم که اینک فعالم و اغلب اوقات به سخنوری در این دنیا که شبیه جنگل است، میپردازم. شهر من آشوب است و شعر من در تکلم نازیباییهاست. من بلوغ زمین را ناتمام خواهم گذاشت. و خیمه همهی چادرها را واژگون خواهم ساخت. تمامی بزغالهها را از پستان خواهم گرفت و همه امیدها را تبعید خواهم کرد. و همه ریلهای جهان را به انحراف خواهم کشانید. و تمام مردابها را به حرکت در خواهم آورد. و همه آوازها را به خارج سوق خواهم داد و انسان را به آتشی فراگیر رهنمون خواهم کرد. به فرکانسهای صدایم حتماً توجه کنید و قواعد مرا که در طول تاریخ پایهگذاری شده است، اجرا نمایید. من یک آنارشیست هستم که در درون تو زندگی میکنم و تو با من روی آرامش را نخواهی دید، با تو همدمم، دشمنی دوستنما در درون تو. تا احساس میکنی، خودت هستی، اما نیستی؛ خودت نیستی!! تو میتوانی از همین لحظه جل و پلاست را جمع کنی و به ترافیک ما بپیوندی. ما نباید خود را دست کم بگیریم، سابقهی تاریخی ما به هزاره قبل از میلاد میرسد. از آن روزیکه کلاغها، قالبهای پنیر همسایه را میدزدیدند، از همان زمانی که قورباغهها، ابوعطا میخواندند، از همان زمانی که شاعران اشعارشان بیقانون بود. از همان زمانی که انسانها، یک شبه عاشق میشدند و بعد کاسب میشدند و بعد لحظهای استاد و بنیانگذار فکری میشدند، از همان زمانی که سیاستمداران با هر بیسر و پایی، خلوت میکردند. از همان زمانی که حکومتها، ما را در پس زمینهی رفتارهای اجتماعی خود قرار میدادند، از همان زمانی که شاعری سمرقند و بخارا را به خال هندویی بخشید. ماهیت خود را دریاب، ما پیامبران شکستیم و رسالت داریم که قفلها و زنجیرها را بشکنیم و دور هم بنشینیم و حلقهی ذکر خر برفت و خر برفت را تکرار کنیم و ... امروز ما دیگر عدهای بیسر و پا که به دنبال لقمه نانی بودیم نیستیم، گاهی ما درون زبان و لهجهایم، گاهی در درون عاشقایم. و گاهی درون یک سیاستمدار. و گاهی درون شهروندی زندانی و گاهی درون انسانی شیکپوش.امروز تنها یک آنارشیست میتواند جامعهی تو را به حرکت درآورد. طوریکه پوزخندهات بگیرد از این همه هیجان. اینهمه آداب دانی. جامعهی آنارشیست ما، امروز قانون دارد و که از حیطهی ذهنیت ما حفاظت میکند. ما افراد گردنکلفتی در پشت واژههای خود داریم که ما را در تظاهرات واژهها و کلمات پشتیبانی میکنند، افرادی که ما را در ماشین تایپ میکنند و در قالب شعر، نصیحت و شعار میفروشند. چقدر کسی به کسی نیست، متوجه هستی که چه میگویم ادبیات ما در توهم مدح است، عرفای ما در ریاضت نگاهاند و روانشناسان در محاسبه هوشبهر و فرماندهان جنگ در محاسبه درجهی پرتاب موشک و مردم در خیال موفقیت و جاهطلبان در خیال و رویای رسیدن به قدرت و کلاهبرداران در توهم رسیدن به ثروت و من در انتظار شکار واژهای سرگردانم و تو در التهاب فیس و افاده تن و جسم خود وامانده ای. و هنرمندان در حال کاشت لوبیای سحرآمیز در هنر خویشاند و شعرا در حال تحسین واژههای بیاستعداد هماند و آنارشیستها یعنی ما در حال اختلال در وجدان انسانها هستیم و شهروند در خواب غفلت است، مردم ما مردمانی مهربانیاند که در دل هم لولیدهاند و سخنی با هم نمیگویند. قلبهایی مصنوعی و چشمهایی شیشهای چه انسانهای منظمی. و عاطفهی مردمانی نیکاندیش در حال پرپر شدن است. دنیا بر مدار خیالات و آرزوهای ما میچرخد و این مشتی بود از خروار جامعه ما و کاری هم از دست سازمان ملل بر نمیآید. الهی که این هم زیر ماشین برود، تا خیال خیلیها راحت بشود، مردابها همچنان جاری است. به خود بنگر در درون ما، شیطان نفس میکشد اگر چشم بر هم بگذاریم، خیمهمان فرو خواهد ریخت و در تاریخ ناکاوت خواهیم شد. زندهباد آنارشیست.
سلام ...
:)))
آقا یا خانم ناشناس خوبین؟
:)))
من این جمله رو خیلی دوست دارم:
تا زمانی که کشتی در بندر است
جایش امن است
اما کشتی ها را برای این نساخته اند
تو چطور؟
ممنون که به من سر زدین
بازم بیاین
سلامت باشین و شاد
سلام آنارشیست
این همه اعتراض رو کجا نگه داشتی که هنوز
منفجر نشدی؟
تو روح تو شیطان نیست.اگه بود به تو اجازه نمی داد که
این قدر خوب اعتراض هات رو بیان کنی.
این نوشته ها نشون میده که اگه همه ی مردم شهر هم در خواب غفلت هستن حد اقل تو یکی هنوز بیداری.
اتفاقا شعر تو در تکلم زیبا ترین هاست.
ولی اینو بدون که شکارچی خوبی هستی .چون واژه ها رو به خوبی شکار میکنی...
DAR MOREDE GHANON KAMELAN MATLABE JALEBI BOD VA MOAFEGHAM KE MANAM HAMIN TORIYAM.
دوست ندارم زیاد وارد بحثهای سیاسی بشم چون انتهایش نا پیداست .
خوشمان آمد
جالب بود جناب ناشناس