نا شناس

بسیار جالب

نا شناس

بسیار جالب

دستمو گذاشتم روی صورتش... یکمی پایینتر از چشماش...

 

 

صورتش داغ بود...داغ داغ

یه قطره اشک اومد روی انگشتم... بعد روی دستم....یه خط آبی کشید تا آرنجم...

چشماش داشت نگام می کرد...خیلی سرد..... بی رمق بی رمق...

یه تکونی داد به لباش...می خواست حرف بزنه....صداش  بالا  نمیومد

دستمو گذاشتم رو لباش ....گفتم هیس.....

چشماشو به زور باز نگه داشته بود... ولی خیس بودن...چشماش....گونه هاش...

صورتش....همه بدنش خیس بود....خیس خیس...داغ داغ...

یه دستمو گذاشتم رو قلبش... با اون یکی دستم دستشو گرفتم گذاشتم روی قلبم....

دستاش نا نداشت... کبود بود...کبود کبود......

گفتم گوش کن....صدای قلبشو میشنیدم....آروم بود....آروم آروم.....

می دونستم صدای قلبمو میشنوه...هرثانیه تند تر می زد...

چشمام دیگه همه چیزو محو می دید....از پشت یه پرده پر از آب صورتشو نگاه کردم....سفید بود سفید سفید.....

دستشو آورد بالا...اشکامو پاک کرد.....

دوباره دستشو برد پایین گذاشت رو قلبم......

صدای نازکش اومد بیرون...اشکاتو نبینما.....

.........................................................................

نفسم داشت تند تر می شد....قلبم تند تر می زد.....

دستم رو سینش بود... صدای قلبشو میشنیدم.....

آروم آروم بود...آروم.....آروم..........آروم..................آر............

دیگه هیچی نمیشنیدم......فقط صدای یه بوق ممتد......صدای نفسهام.....

صورتمو گذاشتم رو قلبش..... بدنش داغ بود...داغ داغ......

بدنش خیس بود..........خیس خیس........

بدنش سرد بود ..........سرد سرد..........

روی قلبش پر ازآب بود....پر از آب......

نفسم آروم بود ...........آروم آروم.........

هوا سنگین بود...........سنگین سنگین....

تنش خیس بود..........خیس خیس..........

قلبم سیاه بود ...........سیاه سیاه............

قلبش آبی بود...........آبی آبی..............

قلبش آروم بود ........آروم آروم...........

من بودم....یه صورت خیس.... یه هوای سنگین.....یه آواز مبهم..............

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد