وقتی تو نیستی
نه هستهای ما چونان که بایدند ، نه بایدها
عمریست لبخندهای نازک خود را در دل می ریزم
باشد برای روز مبادا !!!!!!
اما در صفحه های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست.......
آن روز هر وقت که باشد
روزی شبیه امروز ، روزی شبیه فردا
روزی شبیه تمام روزهاست
هر روز بی تو روز مباداست
حس آدمهای رفتنی را پیدا کردهام
حس آدمهای رفتنی را پیدا کردهام ... آدمهایی که به زودی محیطشان را ترک میکنند. دیگر هیچ کدام از آن آدمهای قبلی را نخواهند دید و همه رابطههای قبلیشان مضمحل میشود.بعضی وقتها از این خوشحالام. خوشحالام که به دنیایی وارد میشوم که دیگر کسی من را نمیشناسد، پیش ذهنیتی نسبت به من ندارد: حافظهای وجود ندارد برای پیشقضاوت در مورد تو. اما گاهی هم ناراحتام. ناراحت از زمانی که صرف ایجاد این همه رابطه انسانی کردهام. رابطههایی که گاهی از جنس احترام بوده است و گاهی از جنس دوستی و گاهی از جنس صمیمیت.دلیلی ندارد که اینها بخواهد نابود شود ولی نمیدانم چرا اینگونه حس میکنم که همهشان از بین میرود. جامعه فعلیام به همین روند ادامه میدهد و مرا فراموش میکند و من صاحب نوستالژی جدیدی میشوم در حالی که در واقعیت لزومی به داشتن چنان حسی برایام وجود نخواهد داشت.عجیب است ... این روزها حس خاصی نسبت به رابطهام با افراد پیدا کردهام. یک جور حس بدبینی ... بدبینیای که میخواهد همه رابطههایام را نابود کند.
این متن 3 آذر ماه نوشته شده و تا الان 1500 بازید کننده داشته
سلام
بر ناشناس