در عشق، ابهامی وجود ندارد ـ
ابهام، در ماست.
نه تشریفاتی در عشق هست و نه فرضیاتی فلسفی.
عشق، رهیافتی ساده و مستقیم به زندگی ست.
کلمه ی ساده و بی پیرایه ی عشق.
معجزه ای را در خود نهفته دارد.
مهم نیست که به چه کسی عشق می ورزی،
متعلق عشق موضوعیت ندارد.
آنچه مهم است این است که
بیست و چهار ساعت روزت را عاشقانه سپری کنی،
همان طور که در بیست و چهار ساعت روزهایت،
بی استثنا نفس می کشی.
نفس کشیدن هدفی را دنبال نمی کند،
عشق نیز خواهان چیزی جز خود نیست.
اگر با دوستی هستی، نفس می کشی.
اگر در کنار درختی نشسته ای، نفس می کشی.
اگر در اب شنا می کنی، نفس می کشی.
یعنی هر کاری که می کنی،
با نفس کشیدن همراه است.
عشق نیز باید همین ویژگی را داشته باشد،
یعنی باید هسته ی مرکزی همه ی کارهای تو باشد.
عشق باید طبیعی باشد، مثل نفس کشیدن.
در واقع، عشق همان نسبتی را با روح دارد که
نفس کشیدن با جسم.
اول ...اول...سلام حامد جان خوب تفسیر کردی این عشق رو و اما من میگم عشق وحشی ترین ودیعه است میگی نه؟...
ولی من این را قبول ندارم نه عشق نه تنفر
اوه ..اوه !!!!!
چه خبرته عمو!! هنوز یه روز از پست قبلی نگذشته نوشتی جرات کامنت گذاشتن ندارین ؟؟؟ نیست جنابالی خیلی وبلاگ بقیه رو می خونی ؟ خودتون که همش کپی یه قسمتی از وبلاگ خودتو می ذاری مثل این تبلیغا !!!! اکثر آدمایی که میان وبلاگ می نویسن ...بخصوص یه وبلاگ شخصی تنهان ...تو دلشون پره از تنهایی و غم اینه که شاید توقع داشتن از اونا که به حال تو رسیدگی کنند خیلی خنده دار باشه . خوب چیزهایی که تو می نویسی یه آدم که مثل تو این حال و هوا نباشه و واسه از دلتنگی در اومدن میاد می خونه خیلی اهل ذوق باشه جز قشنگ می نویسی چی بگه؟؟؟ منم با نظر دیا موافقم ...تخیلاتت مال سنین نوجونیه هر چند نمی دونم چند سالته ولی احتمالا از 19 سال باید بیشتر باشی ...
با عاشق شدن کودک باقی خواهی ماند..و با عروج در عشق به بلوغ دست خواهی یافت.انسان عاشق هرگز به کسی خشم نمی ورزد..چون در واقع وابسته به دیگری نیست..او می تواند در تنهایی نیز شاد باشد.موفق باشی.
من می گم :عشق فقط یک کلمه است !
eshghe ro nemishe tosid krad to chetor enghad rahat inkaro mikoni? shayad hanooz maniye ehghe vagheiro nafahmidi. amma bahat mokhlafam eshgh ba eradeye khode adamhast na biekhtiyar ya laghal shoorooesh ke intoriye.
خوب شما تصورش و بکنین من اولین بار که میام به این وبلگ ناشناس سر میزنم . متن اولش و میخونم و تقریبا یه جورایی دستم میاد که مطالب وب لاگ تو چه مایه ای میتونه باشه. بعد یه مرتبه متن بعدی رو میخونم و در تمام مدت نفسم حبس شده است . انگار که وحشت کرده باشم!!!
اما میخوام یه چیزی بگم و اون اینه که بر فرض که هیچ کس این مطالب و نخونه ( فقط فرض!!!).چه اهمیتی داره واسه دل خودت بنویس که فقط حس نکنی تنهایی. همین .حس کنی تخلیه شدی سبک شدی .
کاری که من سالهاست دارم میکنم . اما نه تو صفحه وبلاگ . تو صفحات کاغذی.
جام رویاهایت لبریز از بهترین ها.
واقعا عشق سر ابی بیش نیست........
واقعا عشق سر ابی بیش نیست.....
از نوشته زیبایت ممنون ............