نا شناس

بسیار جالب

نا شناس

بسیار جالب

عشق همزاد تنفر

من شدیداْ متنفر شدم .
خواهشن شماها یکبار شده درست حسابی متن منو بخونید نه نشده بابا شماها به من دروغ میگین به خودتون که دروغ نیتونید بگین
من تو همه متن هایم یه نکته توش بوده آدم چقدر باید خنگ باشه از بهمن ۸۲ دارم یه چیزو میگم ولی هر دفعه یه چیز گفتین یکتون امده بگه چته
میدونید چیه به اینجام رسیده ... متنفر شدم از همه دلمونو خوش کردیم به چی به هیچ چی میدونی سرگرمی من چیه سیگار .. میدونی دیگه چیه بعضی وقتا آبجو میدونید کارم چیه کامپیوتر میدونید بهم میگن متخصص ( بخوره تو سرم ) میدونی ۱ سال اینجارو گرفتم ۱ سال از مغازه خراب شده نیومدم بیرون میدونی هرروز فقط به اندازه ۳ تا خیابون میرمو میام ( منزل-مغازه ) میدونی صدایی مه هر روز میشنوم صدای کیه ( مشتری )  میدونی بیکار که میشین وبلاگ منو میخونید بهم میگین قشنگ مینویسم
می خوام از این به بعد فوش بدم بازم میگین قشنگ مینویسید افتاده تو دهنتون
یه واژه هم بلد شدیناونایی که منو میشناسن میگم خیلی مهربونی ما دوست داریم ، می خوام بخوره تو سرم اون دوست داشتن .... شما همه سیاه لشکرین مست نیستم فکر الکی نکن حالم سرجاشه .. مثل دیا باشید راحت اومد حالمو گرفت خوشم اومد البته اون اونوره دنیا بود اگه اینور بود که من جرش میدادم من اصلاْ عصابم خرابه
دیا : دیا
http://dele-shoorideh.persianblog.com
eternity5219@yahoo.com
24.69.255.246
پنج شنبه 29 مرداد 1383
09:43am
من نمیدانم این نیکولاس چش شده اخیرا.. اما هر چی هست... میدونم که خودش هم اصلا نمیدونه داره چی کار میکنه.... مثل اینه که آدم یه تیر کمون بگیره دستش و به هر طرف فقط نشونه بگیره.... بدون اینکه چشماشو وا کنه و ببینه هدفش چیه.....نمیدونم چرا نیکولاس نمیخوات وارد دنیای حقیقی بشه...اما هر چی که هست من فکر میکنم تا دیر نشده و به خلا نرسیده بهتره بدون مسیرش به کجاست...نیکولاس تو عاشق نیستی.... فقظ سر در گمی... تو ی دنیای تو متاسفانه همه چیز خیاله.. آدمها از خواندن تخیلات دیگران لذت میبرن... و براشون نظرات قشنگ مینویسن اما اگه تو دنبال حقیقتی تنها چیزی که میتونه کمکت کنه اینه که صادقانه از خودت بپرسی دنبال چی هستی و خودت رو از این سردرگمی نجات بدی... منتظر نظرات آدما نباش....هیچ کی از درون دیگری خبر نداره..... نظرات ما ها فقط اراجیفه....و به هیچ کاری نمی یاد جز اینکه تو رو تشویق کنه که خودت رو در این سردرگمی غرق کنی...i beg you to decide about your destiny just with your help i know you cant survive like this.... open your eyes...otherwise you will lose every thing like what have you done to your self till now....i beg you nikolas to think about your self just a minute....dya
تا به کی؟؟؟


من از تخیل خوشم میادبه هیچکسی ربطی نداره هر کسی هم دوست داره بیاد هر کی هم نمی خواد نیاد

وقتی از کسی خیلی خوشت آمد بدان که تنفری هم در بطن آن عشق نهفته است . و وقتی خیلی از کسی بدت می آید متوجه باش که بذر عشقی در درون تو کاشته شده است .عشق و تنفر همزاد و همراه همند.


و در آخر ...................... ببینم یندفعه چه جوری نظر میدین ( میگین مطمئناْ چقدر بیشعور از الان هر کی بگه خودشه )
 میدونی چقدر با من بازی کردین دلم پوره بدبختی اینکه نمی خوام دیگه بنویسم جراتشو ندارم خیلی خرم نه
ایدی یا هو : nikolas2626

نظرات 7 + ارسال نظر
..... سه‌شنبه 21 مهر 1383 ساعت 11:11

سلام ٬ تو دلت پره ٬من هم دلم پره ...تو سرگمی ات سیگار و آبجو و..اینجور چیزهاست ..من دل خوشی ام شنیدن صدای یه نفره در طول روز...که اون هم هر روزه نیست فقط بعضی روزهاست ! تو خودت را با کارت سر گرم می کنی ٬من باید فقط حرفهای بقیه را تحمل کنم ////هنوز سر کار نرفتی ؟بیکاری ؟ ( یکی نیست بهشون بگه شما که ا نقدر دل سوز تشریف دارین چرا خودتون واسه من یه کاری نمی کنین ؟ )..به تو می گن چقدر مهربونی و قشنگ می نویسی ...به من می گن: « تو خیلی دختر خوبی هستی ! اما من آدم بدی ام ..مواظب خودت باش !! »٬خوب بودن من هم با ید تو سرم بخوره ...گاهی وقت ها به خودم می گم کاش من هم یه ... بودم شاید اونجوری دیگه خوب یا بد بودن واسم مهم نبود ! همه آدمها یه درد مشترک دارن ٬اون هم تنها ییشونه ! چه بخوا یم چه نخوا یم همه ما تنها ییم فقط نقاب به صورت هامون زد یم تا تنها ییمون را از هم مخفی کنیم ..متاسفانه وقتی هم دستی برای پر کردن تنهایی دستهامون دراز می شه اون را پس می زنیم ...حالا چرا ؟ نمی دونم ....خوش به حالت که بلاخره فریادت را زدی و خودت را خالی کردی ...کاش من هم ا ین توا نایی را داشتم ...

..... سه‌شنبه 21 مهر 1383 ساعت 12:54

برو خدا را شکر کن که پسری ....

..... چهارشنبه 22 مهر 1383 ساعت 16:03

من به عنوان نو یسنده ۲ نظر اول ٬بغضی از حرفهام را پس میگیرم !

...... چهارشنبه 22 مهر 1383 ساعت 16:04

من به عنوان نو یسنده ۲ نظر اول ٬بغضی از حرفهام را پس میگیرم !

...... چهارشنبه 22 مهر 1383 ساعت 16:04

من به عنوان نو یسنده ۲ نظر اول ٬بغضی از حرفهام را پس میگیرم !

..... چهارشنبه 22 مهر 1383 ساعت 16:07

من به عنوان نو یسنده ۲ نظر اول ٬بغضی از حرفهام را پس میگیرم !

نازبانو سه‌شنبه 28 مهر 1383 ساعت 08:51

کسی را در آن واحد هم دوست داری و هم متنفری..غیر از این نمی تواند باشد.وقتی تمام عشق خود را در وجود کسی خرج می کنی طبیعی است که نفرت خود را نیز در او خرج کنی..چون عشق و نفرت دو روی یک سکه اند.عشاق در جنگند..ایشان دشمنان صمیمی اند..و ان گاه که جنگ میان این دو رخت بر بندد..عشق نیز نا پدید خواهد شد.نه!عشق بدون جنگ نمی تواند به حیات ادامه دهد..((اوشو))....هینقدر هم عصبانی نباش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد