نا شناس

بسیار جالب

نا شناس

بسیار جالب

حکمت وداع


 

کم‌کم تفاوت ظریف میان نگه‌داشتن یک دست
و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت.

این‌که عشق تکیه‌کردن نیست
و رفاقت، اطمینان خاطر.

و یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد نیستند
و هدیه‌ها، عهد و پیمان معنی نمی‌دهند.

و شکست‌هایت را خواهی پذیرفت
سرت را بالا خواهی گرفت با چشم‌های باز
با ظرافتی زنانه و نه اندوهی کودکانه

و یاد می‌گیری که همه‌ی راه‌هایت را هم‌امروز بسازی
که خاک فردا برای خیال‌ها مطمئن نیست
و آینده امکانی برای سقوط به میانه‌ی نزاع در خود دارد

کم کم یاد می‌گیری
که حتی نور خورشید می‌سوزاند اگر زیاد آفتاب بگیری.

بعد باغ خود را می‌کاری و روحت را زینت می‌دهی
به جای این‌که منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد.

و یاد می‌گیری که می‌توانی تحمل کنی...
که محکم هستی...
که خیلی می‌ارزی.

و می‌آموزی و می‌آموزی

با هر خداحافظی
یاد می‌گیری

 

روش عاشق کردن



برخـی افراد ممکن است با خواندن این مقاله پیشنهادات من را غیر اخلاقی و غیر منـصـفانـه تلقی کنـنـد. بـه بـازی گرفتن احساسات دیگران کار نـا پـسـندی است بـخـصوص کسانی که بسیار دوستتان دارند. اما متاسفانه دنیای واقعی همیشه اینگونه عمل نـمـیکند.
بعضی وقتها شما به امید بدست آوردن فرد خاصی ماهها خود را به آب و آتش میزنید به عشق او زنـدگی میکنـید و حسرت داشتنش را میکشید و عاقبت بدون ثمر و نتـیجـه ناکام می مانید. و آنـجاسـت کـه راهـکـارهـای ذیل ناگهان همچون موهبتی آسمـانـی جـلـوه گـر خـواهند شد. البته توصیه های من سحر و جادو نبوده و آنگونه نیز نمیـبـاشـد که شخصی را برغم خواست و میل باطنی و با بکارگیری این تکنیکها وادار بـه آن کند که دلباخته و عاشق شما گردد. کاری که این تکنـیـکها انجام می دهند شـانـس و اقـبـال را بمقدار زیادی به سود شما افزایش می دهند. آیا این کار شرورانه و نادرست است؟ من اینطور فکر نمیکنم بنابراین به مطالعه خود ادامه دهید.
زیاد معاشرت کنید... سپس غیر قابل دسترس گردید
هـر چه بیشتر با شخصی ارتباط داشته باشید آن شخص بیشتر شما را دوست خواهد داشت. این را دیوید لیدمن متخصص رفتار انسانها بیان می کند. در واقع حق با اوسـت. چندین مطالعه دیگر نشان داده کـه در مـعـرض قـرار گـرفـتن مکرر با هر محرک خاص ما را نسبت به آن محرک علاقه مند تر می گرداند. (تنها زمانی این نظریه صدق نمی کنـد کـه واکنش اولیه ما به آن محرک منفی باشد). بنابراین در ابتدای آشنایی از آنکه کناره گیـر، گریزان و غیر قابل دسترس باشید، پرهیز کنید. در عوض به دنبـال بهانه های فراوان برای آنکه وقت خود را با وی بگذرانید باشید.
اکنون حواستان را کاملا جمع کنید چون این مرحله زیرکانه بوده و احتیاج به مهارت دارد. درست زمانی که مطمئن شدید که او را مجذوب خود کرده و محبوب گشته اید به تدریج معاشرت خود را کاهش داده و کمتر در دسترس قرار گیرید و این کـار را تـا زمانی کـه وی دیگر شما را دیگر ملاقات نکرده و نبینـد ادامه دهید. شـما هم اکنون قانون کمـیابی را بطور مؤثر بکار گماردید.
همه ما واقف هستیم که: مردم خـواهـان چیزهایی هستـند که نمیتوانند داشته باشند. و همیشه در دسترس بودن شـما سبب کاهـش ارزش و شـان شما می گردد. برای مثال هـرگـاه پـایتان را از در خانه بیرون بگذارید و با توده عظیمی از الماس بروی زمین روبرو گردید، کم کم برایتان عادی شده و دیگر آنها را بچشم سنگهای گرانبها و ارزشمند نخواهید نگریست.
این قانون کمیابی است که سبب میشـود بـیشتر طالب آنها گردید. با آنان باشید و سپس کمیاب گردید و مشاهده خواهید کرد محبوب تر می شوید. ما مرتبا در مورد مسایلی چون شور و اشتیاق، جـاذبـه جـنـسـی و عـشـق صحبت به میان میاوریم اما به شباهت ها اشاره ای نمیکنیم . بـایـد آگـاه باشیم افراد با خصوصیات متضاد در بلـنـد مـدت جـذب یـکدیـگر نـمی شوند. ما همواره در جستجوی شباهتها میان خود و شریک زندگیمان می بـاشیم. اغـلب ما بـا گـشـتـن و مـعـاشرت با دوستانی که مورد علاقه امان نمی باشند ترس داریـم پس چـرا با مـعشـوق خود چنین کنیم؟ علاقمند بودن و دوست داشتن کسی بسیار مهم تر از آن است که ما عاشق آن فرد باشیم. تنـها شباهت های اخلاقی و شخصیتی ما نیست که حائز اهمیت میباشد. هرگاه شما با فردی کـه از لـحاظ ظاهـر شبـیـه شـما باشد آشنا گردید، احتمال آنکه وی شیفته و دلباخته شما گردد ۴ برابر بیشتر میباشد.
کار دلپسندی برایش انجام ندهید....
بـگذاریـد او برایتان کارهای دلپسندی انجام دهد هرگاه شما کار پـسـنـدیـده ای بـرای شـخـصی انجام دهید، از دو جهت احساس خوبی خواهید داشت: احـساس خـوشـنودی از خـودتان و صمیمیت با فردی که شما اندکی با عملتان لوسش کرده اید. ما معمولا بمنظور توجیه زحمات و یا هزینه هایی که صرف فرد مورد نظر کرده ایم در شایستگی و استحقاق وی مبالغه وخیالپردازی میکنیم. سـرانجام آنکه:ما آن فرد را بیشتر دوست خواهیم داشت.هرگاه شخصی برای ما کار پسندیده ای انجام میدهد، خوشنود میگردیم. اما در کنار آن احساسات ناخوشایند دیگری نیز تظاهر خواهند کرد. گاه غرق در هیجانات میشویم. در تـنگنا قرار می گیریم که مانند همان فرد بامعرفت که آن لطف را در حق شما کرده عمل نماییم یعنی آنکه لطفش را جبران کنیم. و حتی زمانیکه آن عمـل نـیک از سوی شخصی صورت می گـیـرد کـه شـما علاقه وافری به وی داشته اما نسبت به احساسش نسبت به خودتان مردد هستید، مسئله بسیار بغرنج تر میگردد. متوجه منظورم می شـوید؟ هنگامی که ما شیفته و شیدای شخصی می شویم، ناگزیریم برای او کارهای لطف آمیزی انجام دهیم.اما بهتر آنست اجازه دهید او شما را لوس کند.
به او نگاه کنید...
زیـک روبیـن روانـشـنـاس دانشگاه هاروارد مطالعه ای را صورت داد تا دریابد آیا قادر است عشق را بطور علمی توسط ضبط مدت زمانی که دو عاشق بیکدیگر چشم دوختـه انـد، مورد اندازه گیری قرار دهد. وی دریافت که دو فردی که عمیقا عاشق یکدیگر می بـاشند ۷۵ درصد از زمانی را که گفتگو می کنند، به همدیگر نگاه می کنند. و هـنـگـامی که فرد ناخوانده ای به میان صحبتشان وارد میگردد آهسته تر روی از یکدیگر برمی گـردانـنـد.
در گـفـتـگوهـای معمولی افراد ۳۰ تا ۶۰ درصد از وقت را به نگاه کردن به یـکدیـگر اخـتـصـاص می دهند. اهمیت مقیاس روبین واضح میباشد: احتمال آنکه بگوییم دو فرد تا چه میزان عاشـق و دلبـاخته یـکدیـگر هستند را می تـوان بـا انـدازه گیـری مـدت زمـانـی کـه آن دو عاشقانه به یکدیگر زل می زنند تخمین زد. برخـی روانـکاوان از آن در حین مشاوره برای آنکه دریابند تا چه اندازه زوجین به یکدیگر علاقه و عشق دارند سود می برند. هـمچنین این موضوع اطلاعات سودمند زیادی را بـرای آنـکه بـخواهید شخصی دلباخته شما گردد در اختیارتان قرار میدهد. اینگونه که: هرگاه به شخصی که دوسـتـش می دارید در حین گفتگو ۷۵ درصد از زمان به وی نگاه کنید. با این کار مغز آن فرد را فریب میـدهید. مـغز آن شخص آخرین باری که فردی تا این اندازه به او نـگـاه کـرده را بـخاطر آورده و تـحلـیـلش از این نگاه طولانی، وجود عشق و علاقه خواهد بود. در نتیجه این طـور مـی انـدیـشد که عاشق شما است و مغزش شروع به ترشح فنیل اتیلامین (PEA) می کند.
ایـن مـاده از خانواده آمفی تامین ها میباشند که توسط سیستم عصبی ترشح میگردد.هنگامی که ما عاشق میشویم PEA همان عاملی است که سبب تعریق کف دستان، احساس دل آشوبی، و افزایش ضربان قلب میشود.هر چه شخصی که شما خواهانش میباشد PEA بیشتری بدرون جریان خونش جاری گردد احتمال آنکه او دلـبـاخـتـه شـمـا گـردد افـزایـش میـیابد. زمانی که شما نمی توانید صادقانه فردی فرد بی رغبـتـی را وابسته خود کنید، بکارگیری این تکنیک تولید PEA را کاملا میسر خواهد نمود. امتحان کنید.مطمئن هستم از نتیجه کار خود شگفت زده خواهید شد. زمـانـی کـه بـا شخصی هستید به وی حس عاشق بودن را القا کنید و اینکه او سـرانـجـام بـاورش شـود که عاشق شما است، زیاد بطول نخواهد انجامید.
روی برنگردانید...
دیـگر یـافته های تعیین کننده در تحقیقات روبین: اگر فردی بـه زن و شوهری که در حـال گفتگو هستند، ملحق گردد، مدت زمان زیادی طول می کـشـد تـا نگاه آن زوج از یکدیگر منحرف شده و به نفر سوم برگردانده شود. باز هرگاه این عمل را با شـخصـی کـه هنوز دلباخته شما نگشته بکار بندید، به او طوری القا میکنید کـه گویی دلبـاخته شماست و باعث سرازیر گشتن مقدار بـیـشـتـری PEA داخـل جریان خونش می شـوید. لئیل لونـز، مـتخصص روابط انسانها، این تکنیک را چشمان آب نباتی نـام نـهـاده. چشمانتان را به چشمان فردی که دوستش می دارید قفل نموده و ثابت در همان حالت نگه دارید. حتی زمانی که او صحبتـش پـایـان یـافـت و یا آنکه شخص دیـگـری به شما مـلـحـق شد، روی برنگردانید. وقتی سرانجام خـواسـتـیـد چشمانتان را از چشمانش برگردانید (پس از ۴-۳ ثانیه) آن کار را با بی میلی و آهستگی انجام دهید دقیقا مانند آنکه توسط یک آب نبات به یکدیگر چسبیده اید.
شاید این تکنیک زیاد سودمند به نظر نرسد ولی باور کنید هرگاه بطور صحیح صورت گیرد از تعجب نفس شما را بند خواهد آورد. اگرآنقدر کمرو و خجالتی می باشید که قادر نیستید مستقیما به چشمها خیره شـویـد از تکنیک آب نـبـات صـرف نظر کرده و از این روش استفاده نمایید.بفردی که وارد گفتگوی شما شده روی برگردانده اما به محض آنکه سخنان آن فرد پایان یافت، بـه سرعت چشمانتان را به سمت شخص مورد علاقه خود بازگردانید. این یک حرکت بررسی کنـنده است. شما میـخواهید واکنش وی را از آنچه گوینده بیان داشته مورد بررسی قرار داده و بـه وی تفهیم کنید که بیش از آن فرد به او علاقه مند هستید.
از علم مردمک سنجی کمک بگیرید...
ما هـمگی با حالت چشمها پیش از خواب آشنا هستیم وقتی بـه آنها مینگریم نگاهـی خمارآلود است. شما تنها به یک چیز برای ایجاد حالت چشمان پیش از خواب نیاز دارید: مردمک های بزرگ و متسع. بر طبق علم مردمک سنجی این عاملی اسـت کـه هـمه ما به آن پاسخ می دهیـم. شـما قادر نیستید مردمک چشم خود را آگاهانه کنترل کنید (به همین خاطر است که می گویند چشمها هیچگاه دروغ نمیگویند). اما شما میتوانـیـد با ایجاد شرایط مناسب حالت مردمک منبسط را پدید آورده و به نتیجه دلخواه بـرسید. ابتدا نور را کاهش دهید. هـرگاه میـزان روشـنـایـی و نـور مـحیـط کاهـش یابد مردمک چشمها متسع میگردند. به همین خاطر است که استفاده از نور شمع و یا کلیدهای کاهنده نور چراغها در رستورانهای رمانتیک ضروری میباشد. تنها با ملایم کردن و کاهش نور نیست که چهره ما جذاب تر بنظر میرسند، مردمکهای منبسط نیز سودمند هستند.
دانشمندان ۲ تصویر از یک زن را به مردان نشان دادند. هر دو تصویر یکسان و مشابه بود یکی از دو تصویر طوری دستکاری شده بود که مـردمک چشـمـها بـزرگـتـر بـنـظر بـرسنـد. زمانی که تصویر دستکاری شده را نشان مردان دادند، آنهـا زن را در تـصـویـر دسـتـکاری شده، ۲ برابر جذابتر از تصویر واقـعـیـش تـشـخیـص دادنـد. بـروی چهره مردان نیز آزمایش مـشـابـهـی صـورت گـرفـت و بـه زنـان نـشـان داده شـد و نـتایج مشابهی حاصل گشت. همچنین هنگامی که ما به چیزی علاقه داریم و دوستش می داریم می نگریم، مـردمک چشمانمان باز بزرگتر و متسع می شوند.
این را نیز می تـوان تـوسـط تـصـاویـر به اثبات رساند. این بار پژوهشگران تصویر یک زن زیبا را میـان تـعداد زیـادی از تـصـاویر معمولی و پیش پا افتاده قرار دادند سپس تغییر اندازه مـردمـک چـشمهای مردان حین مشاهده آن تصاویر را مورد بررسی قرار دادند. بدون اسـتـثـنـا مـردمـک چـشـمهـای مردان بروی تصویر مورد نظر منبسط می گشت. این یعنی که هرگـاه شـمـا شـدیدا مجذوب شخصی شده باشید باید تا حالا مردمک چشمانتان مانند حفره های سیاه متسع و بزرگ شده باشد!

وظیفه

شاکر باش، برای همیشه و همیشه سپاسگزار باش، ولی این را یک وظیفه ندان ، که چون سپاسگزار هستی باید دنباله روی کنی ،_ زیرا دیر یا زود بسیار خشمگین خواهی شد.
اگر از من هم سپاسگزار هستی ، چون که باید باشی، آنوقت بازهم دیر یا زود بسیار خشمگین می شوی.

وظیفه واژه ی خوبی نیست. عشق به مذهب مربوط است، وظیفه، مربوط به جامعه است.
عشق، امری روحانی است، وظیفه، امری اخلاقی است.

عشق به ماورا تعلق دارد، وظیفه، متعلق به قانون است.

به این دلیل به مادرت خدمت می کنی که می گوی، "این وظیفه ی من است."
بهتر است به او خدمت نکنی، رهایش کن ، ولی آن را وظیفه نخوان، این واژه ای زشت است. اگر این از روی عشق باشد، این لغت "وظیفه" از کجا آمده است؟
وظیفه چیزی است که بر تو تحمیل می شود، باید با اکراه انجامش بدهی، یک جبر اجتماعی است، یک تعهد است. چون او مادر تو است باید انجامش دهی ، نه از روی عشق.

اگر دوستش داری، خدمتش را بکن، ولی آنوقت این خدمت عطری دارد و تو گرانبار نیستی، در عمق وجودت در این فکر نیستی که کی خواهد مرد، در عمق وجودت نقشه نمی کشی که وقتی او مرد از این بارگران خلاص خواهی شد. جاری هستی، وقتی خدمتش را می کنی، جاری هستی، از آن لذت می بری، "چه خوب است که هنوز زنده است."
وقتی که همسرت فقط همسرت است، نه معشوقت، آنوقت یک وظیفه است.

ولی وقتی عاشق همسرت باشی، آنوقت تفاوت دارد.

دوست ملانصرالدین با او حرف می زد. گفت، "زن من یک فرشته است."

ملا گفت، " ولی زن من هنوز زنده است!"

ما عاشق همدیگر نیستیم، ما زبان عشق را ازیاد برده ایم.

سپاسگزار باش، عاشق باش، در شکری عمیق، ولی راه خودت را برو.

سعی کن هشیاری بیشتر، ادراک و هوشمندی بیشتر بیافرینی.

برای بیان سپاسی که داری، از هوشمندی بدرخش ، راه دیگری نیست.

"من هستم"های خدا!

این لیست از کتاب مقدس استخراج شده، فکر میکنم براتون جالب باشه!
به اولین مورد I AM توجه کنید، این دو چیز رو نشون میده، یکی اینکه اون پیامبر از قبلش با خدا آشنا بوده(یا بهتر بگم در جستجوش بوده) و دیگری اینکه خدا(یا هرکس که شما یا من اسمش رو میگذاریم) از داخل ذهن او خبر داشته!--چون خطاب شده "منم"

I AM

I AM THAT I AM
I am a father to Israel
I am a great King
I am alive for evermore (Jesus)
I am Alpha and Omega (Jesus)
I am for you
I am from above (Jesus)
I am God
I am God Almighty
I am gracious
I am he
I am he that comforteth you
I am he that doth speak
I am he that liveth, and was dead (Jesus)
I am he which searcheth the reins and hearts (Jesus)
I am holy
I am in the midst of Israel
I am married unto you
I am meek and lowly in heart (Jesus)
I am merciful
I am the Almighty God
I am the bread of life (Jesus)
I am the door (Jesus)
I am the door of the sheep (Jesus)
I am the first and the last
I am the God of Abraham, and the God of Isaac, and the God of Jacob
I am the God of thy fathers
I am the good shepherd (Jesus)
I am the light of the world (Jesus)
I am the living bread (Jesus)
I am the LORD
I am the LORD, and there is none else
I am the Lord GOD
I am the LORD in the midst of the earth
I am the LORD that doth sanctify you
I am the LORD that healeth thee
I am the LORD that maketh all things
I am the LORD that smiteth
I am the LORD, the God of all flesh
I am the LORD thy God
I am the LORD thy God from the land of Egypt
I am the LORD thy God that divideth the sea
I am the LORD thy God which leadeth thee by the way that thou shouldest go
I am the LORD thy God which teacheth thee to profit
I am the LORD which exercise loving-kindness, judgment, and righteousness
I am the LORD which hallow you
I am the LORD, your Holy One
I am the resurrection, and the life (Jesus)
I am the root and offspring of David (Jesus)
I am the Son of God (Jesus)
I am the vine (Jesus)
I am the way, the truth, and the life (Jesus)
I am their inheritance (speaking of the priests)
I am thy exceeding great reward
I am thy part and thine inheritance (said to the Levites)
I am thy salvation
I am thy Savior
I am thy shield
I am with thee
I am with thee to deliver thee
I am with thee to save thee
I am with you alway (Jesus)

 

من تو را همان گونه که هستی ، دوست دارم .

زمانی که عاشق کسی هستید حداقل فکر می کنید که عاشق کسی هستید . اگر به واقع عاشق باشید ، پس حسادت غیرممکن است .

یعنی اگر متوجه شوید که او نیز عاشق کس دیگری است ، خوشحال می شوید . شما عاشق کسی هستید و او نیز با دیــگری خوشبخت است و آن شخـص هرآنچه شما بـرای خوشبخت کـردن معشوقت می خواهی دارد . نباید احساس حسادت کنی، در عوض باید از شخصی که معشوقت را خوشبخت کرده است احساس تشکر و قدردانی داشته باشی .

در این بین ، رابطه ی دوستانه ی عمیقی را احساس خواهی کرد . اما این فقط در مورد عشق حقیقی صادق است که به ندرت وجود دارد آنچه به نام عشق وجود دارد ، تنها یک تصور است . تو عاشق کسی هستی ، یعنی بر او مالکیت داری . تو عاشق کسی هستی یعنی او نمی تواند عاشق دیگری باشد . اگر عاشق شود به تو توهین کرده است ، او ثابت کرده که تو حقیرتری ، که مردم بهتری وجود دارند ، افراد دوست داشتنی تری از تو ، این عمل نفس را جریحه دار می کند ، به احساس مالکیت تو لطمه می زندو ایده ی انحصار گرانه ی تو را جریحه دار می کند . و اساساً این بزدلی است ، چرا که سعی نمی کنی با صراحت با حقیقت رو به رو شوی . سوال این است : آیا تو عاشق کسی هستی؟ این سوال به معشوق تو که عاشق دیگری است مربوط نمی شود . تو به حد کافی برای روبرو شدن با این سوال شجاع نیستی . اگر عاشق کسی هستـی ، هیچ چیز دیگری اهمـیت ندارد . عشق اجازه آزاد بودن می دهد و هر آنچه را که لذت بخش احساس می کند، انتخاب می کند. اگر عاشق کسی هستی ، پس در زندگی خصوصی اش مداخله نکن. سعی نکن به موجودیتش تجاوز کنی. لازم نیست به او بگوید کجا بوده و چرا شب دیر آمده است ( این کار به هیچ وجه درست نیست ) ، زندگی خودش است ، هر جا برود ، اگر زود یا دیر بیاید . تو او را همانگونه که هست دوست داری و هرگز سعی نمی کنی در زندگی خصوصی اش مداخله کنی ، نامه هایش را باز نمی کنی ، شماره تلفن هایش را نمی خوانی ، سعی نمی کنی مدرکی را پیدا کنی ، این کار بسیار زشت است . باید خودت با آن روبرو شوی ، اگر با  او روبرو نشوی ،  بزدلی است و با  پنهان کردن  آن ، حسادت قهر آمیز به  وجود  می آوری و در نتیجه کاملاً فراموش می کنی که این فقط بر اثر بزدلی و ترس تو است . باید این مساله مشخص شود که آیا عشق تو به شخصی که عاشقش هستی تصور است یا واقعیت .واقعیت هیچ مشکلی ندارد ، تنها تصورات مشکل و دردسر ایجاد می کنند ، چرا که سطحی و ظاهری اند . تصورات نمی توانند به تو کمک کنند. هر چیز کوچکی بلافاصله درد سرساز می شود . نمی توانم بپذیرم که اگر دو نفر به واقع عاشق هم هستند، بتوانند به هر دلیلی با هم جر و بحت کنند و بجنگند و یا اینکه آنها سعی کنند هر ایده ای را به هر دلیلی به یکدیگر تحمیل کرده و دیگری را از عملی منع کنند. نیاز اساسی عشق این است که بگویی « من او را همان گونه که هست می پذیرم .» عشق هرگز سعی ندارد بر طبق نظر شخصی، کسی را تغییر دهد. عاشق سعی نمی کند معشوق خود را تکه تکه سازد تا او را به سایز مورد نظر خود در آورد . کاری که در همه جای دنیا صورت می گیرد . کسانی که فکر می کنند عاشق هستند ، دائم اسباب آزار و اذیت یکدیگر را فراهم می کنند  و  سعی می کنند  تصویری به وجود آورند که خود می خواهند . آنها دیگری را درست مثل  یک عروسک  می خواهند که ریسمان آن نیز باید در دست خودشان باشد . و دیگری نیز مشابه همین عمل را انجام می دهد، او نیز می خواهد ریسمان در دستان او باشد. در این لحظه ، کشمکش، بـدبختی و درد و رنج دامـنه داری شـروع می شود و فرد احساس فوق العاده عجیبی دارد . چرا شعرا این قدر چیزهای زیبا راجع به عشق نوشته اند ؟ چرا که به نظر می رسد هیچ اتفاقی رخ نخواهد داد . عشق فقط در شعر ها  وجود دارد ! واقعیت این است که اکثر شعرا هرگز عاشق نبوده اند . آنها تصوری از عشق است ، بنابراین اشعار زیبایی سروده اند ، رمان های زیبایی نوشته اند . شاید هم عاشق بوده اند اما به کلی شکست خورده اند و از همین روی تنها برای تسلی دادن خودشان ، قطب متضاد را در اشعار خود خلق کرده اند . به عنوان مثال ، لئو تولستوی در تمام زندگیش از سوی همسرش شکنجه می شد ، این عمل حتی تا روزهای آخر عمرش نیز ادامه داشت . آخرین روز ، زنش او را به ستوه آورده بود و او نیز خانه را ترک کرد و به ایستگاه رفت و همان جا روی نیمکت مرد . او یک کنت بود و دارایی های بی اندازه ای داشت ، زمین هایی پهناور و هر چیز دیگری ، اما او همانند افراد فقیر زندگی می کرد . زن کنترل همه چیز را در دست داشت . او هرگز به مرد اجاره نمی داد حتی یک دوست حتی دوست مرد داشته باشد . او آن قدر حسود بود که اجازه نمی داد لئو تولستوی جلوی او چیزی بخواند یا بنویسد . او باید برای نوشتن به باغ یا مزرعه می رفت . همه ی نوشته هایش را بیرون از خانه انجام داده بود . حسادت او این گونه بود : « وقتی من اینجا هستم تو مشغول نوشتن رمانت هستی ، این توهین به من است ! » و همین شخصیت ( لئو تولستوی ) چنین کتاب ها و چیزهای زیبایی راجع به عشق نوشته است . این تاوان عشـق است . او در زنـدگیش عشق را از دسـت داده است . او در رمـان هایش از آن می گوید، در رمان هایش امیالی را خلق می کند که می خواسته در زندگیش باشد ( تخیلات )، فقط برای فراموش کردن زندگیش و زشتی آن بنابراین حتی شعرا نیز هرگز عاشق نبوده اند، هرگز درد و رنج آن را نچشیده اند، یا اگر هم عاشق بوده اند، درد و رنج را چشیده اند و خواسته اند به سرور و خوشی برسند ، بنابراین در اشعارشان سرور و خوشی را پیدا خواهید کرد . فقط کافی است با حقیقت روبرو شوید ، یا عاشق شخصی هستی یا نه . اگر عاشق هستی ، پس دیگر هیچ شرطی برای وضع کردن وجود ندارد . اگر عاشق نیستی، پس تو که هستی که شرط می گذاری ؟ هر دو راه مشخص است . اگر عاشقی ، هیچ بحثی برای شرط گذاری وجود ندارد . او را همان گونه که هست دوست داری  .اگر عاشق او نیستی ، پس باز هم مشکلی نیست ، او هیچ کس تو نیست . هیچ جر و بحثی برای شرط گذاری وجود ندارد . او می تواند هر کاری که می خواهد انجام دهد . تنها باید با احساسات طرف مقابل به روشی بسیار صادقانه و بی ریا روبرو شوید . این رویارویی درست و بی پرده بلافاصله راه را به شما نشان می دهد. زندگی مشکل نیست ، ما آن را مشکل می کنیم چرا که ترسو و بزدلیم . آنچه را که وجود دارد نمی بینیم . همیشه روبرو شدن با واقعیت آسان است ، شما را معصوم می کند و پیچیدگی های غیر ضروری را به وجود نمی آورد . در غیر این صورت ، فرد می خواهد در تصورات زندگی کند من عاشق هستم و حاضرم برای معشوقم بمیرم شما حتی حاضر نیستید برای یک لحظه دیگری را خوشبخت ببینید ، چگونه فکر می کنید که می توانید برای او بمیرید ؟! سعی کنید به واقع ببینید که چه چیزی در شما برای دیگری وجود دارد، در این صورت حسادت ناپدید می شود . در بیش تر موارد با وجود حسادت، عشقتان نیز ناپدید می شود . اما چه بهتر که این گونه است ، زیرا عشقی مملو از حسادت ، دیگر عشق نیست. اگر حسادت ناپدید شود و عشق هنوز مانده باشد، پس شما چیزی خالص و ناب در زندگی تان دارید که ارزش داشتن را دارد .

 

 تا بعد .....